از نمایش اخیر اسانلو چه درسی باید گرفت؟

از نمایش اخیر اسانلو چه درسی باید گرفت؟

به نقل از : پیام فدایی ، ارگان چریکهای فدایی خلق ایران
شماره 180 ، خرداد ماه 1393
فریبرز سنجری


از زمانی که منصور اسانلو در تلویزیون اندیشه، برنامه "همصدائی" (1) ظاهر شد و بعد صاحب کانال تلویزیون ، صد هزار دلار به وی کمک کرد تا به اصطلاح صندوق کمک به کارگران زندانی و معترض را شکل دهد، چند هفته ای می گذرد و در این فاصله نیروها و افراد مختلف با ارائه تحلیل هائی در افشای اهداف پشت این برنامه و نقش اسانلو در این برنامه نوشته و سخن گفته اند. اما آن چه که کمتر به آن پرداخته شده است پاسخ به این پرسش غیر قابل اجتناب می باشد که چرا نیرو های اپوزیسیون و به خصوص برخی از آن هائی که خود را چپ و رادیکال هم می نامند همواره دنباله رو پروژه های شخصیت سازی (همان طور که در مورد اسانلو بود) می شوند و بدون آینده نگری ، بر طبلی می کوبند که تجربه نشان داده دیر یا زود علیه خودشان به صدا در خواهد آمد و به همین دلیل هم چوبش را خواهند خورد؟


بدون شک در میان نیروها و افرادی که امروز به حق علیه نقشی که اسانلو در پیش گرفته سخن می گویند ، کسانی هستند که چند سال پیش در هر حرکتی نام و عکس اسانلو را حمل می کردند، و امروز به عینه می بینند که نامی را که به پرچم خود نوشته بودند بطور آشکاری بازیچه برنامه های ضد کارگری گشته است. می بینند که وی تحت عنوان یکی از "رهبران جنبش کارگری" اکنون عملا به ساز بخشی از بورژوازی و حامیان جهانی اش می رقصد و نام و وجهه خود را جهت پیشبرد پروژه هائی قرار داده که ضدیت شان با جنبش کارگری و هر آن چه به کار و کارگر مربوط است ، امر پوشیده ای نیست. اما این گروه از خود نمی پرسند و یا ترجیح می دهند از یاد ببرند که چنین چرخشی نه اتفاقی و نه غیر قابل پیش بینی بوده است.


این که امروز اسانلو زیر بیرق "همه با هم" و "همبستگی ملی" سینه زده و یا تز های نخ نما شده ای همچون: "انسانیت فراتر از نگاه های بستۀ طبقاتی می تواند عمل کند" را تبلیغ می کند امر دور از انتظاری از فردی با گذشته وی و روند حرکتی اش نمی باشد. واقعیت این است که وی در شرایط خاصی از تحولات جامعه با تفکر توده ای وارد پروسه تلاش برای ساختن سندیکای شرکت واحد شد ، اما به دلیل عدم تحمل این تلاش از سوی دیکتاتوری حاکم، اراذل و اوباش حکومتی در ابتدا ضمن ضرب و شتم وی، به طور وحشیانه ای قصد بریدن زبانش را داشتند و بعد هم رسما دستگیر و زندانی شد. اسانلو در زندان هم که بود از جناح اصلاح طلب جمهوری اسلامی دفاع نموده و کارگران را دعوت می کرد که در انتخابات به آن ها رای دهند. روشن است که چنین کسی وقتی که پایش به خارج از کشور برسد عجیب نخواهد بود که سر از تلویزیون رها "موج سبز" امیر حسین جهانشاهی در آورد که آشکارا در خط امپریالیست ها گام بر می دارد، و این دار و دسته از وی به عنوان مسئول "ستاد هماهنگی فعالان کارگری در موج سبز" نام ببرند. اقدامی که تازه پس از سه هفته وی را مجبور کرد تا اعلام کند که به هیچ "حزب، سازمان و رسانه‌ای" وابستگی نداشته و آن چه از سوی وی گفته شده نتیجه یک "سوء تفاهم" می باشد. طبیعی است که چنین فردی با چنین دیدگاه هائی در ادامه فعالیت اش بدون "سوء تفاهم" در کنار محسن سازگارا می نشیند و سرانجام هم فرد مورد اطمینان و اعتماد صاحب تلویزیون اندیشه معرفی شده و مسئولیت پخش کمک صد هزار دلاری نامبرده را پیدا کند و آن گاه برای "انسانیت" سرمایه داران در مقابل دوربین تلویزیونی و دیده هزاران هزار کارگر بیکار و گرسنه و به جان آمده از مظالم همین سرمایه داران و دولت و نظام حامی آنان، اشک هم بریزد؟


به واقع آن چه از نمایش کنونی اسانلو و چگونگی برخورد برخی از نیروهای مدعی چپ به این مسئله باید آموخت نه صرفا درک تلاش بورژوازی امپریالیستی برای نفوذ در جنبش کارگری و فاسد کردن آن هاست که واقعیتی انکار ناپذیر می باشد؛ بلکه این امر است که نیرو های انقلابی و چپ نباید انرژی خود را در برنامه های چهره سازی ها و شخصیت پردازی هائی از این نوع به صرف این که طرف کارگر است ، صرف نمایند. وظیفه نیروهای چپ و انقلابی اساسا دفاع از خواست ها و مطالبات طبقه کارگر و کلا جنبش کارگری و یافتن راه اصلی برای از بین بردن موانع سازمانیابی این طبقه و سرکوب مبارزات آن در شرایط دیکتاتوری حاکم می باشد. پرونده اسانلو ظاهرا برای خیلی از چپ های انقلابی عملا بسته شده اما آیا آن ها یاد می گیرند که دفاع از جنبش کارگری را به دفاع از افراد - افرادی که عملا هم در چنگال رژیم جمهوری اسلامی و وزارت اطلاعات اهریمنی آن گرفتارند - تقلیل ندهند و هر روز نام و عکس یک کارگر زندانی را که مورد تبلیغ رسانه های مختلف قرار می گیرد ، بر سینه نزنند؟ به نظر می رسد که توجه به این واقعیت یکی از مهمترین درس های این تجربه است که صرف نظر از این که اسانلو چه سرنوشتی پیدا کند هم چنان باید راهنمای حرکت نیرو های مدافع طبقه کارگر قرار گیرد.
اگر هواداران آرمان های انقلابی طبقه کارگر فراموش نکنند که به جای بالا بردن عکس فلان کارگر زندانی که ممکن است مورد احترام هم باشد ، باید خواهان آزادی همه کارگران زندانی شوند و در کنار آن به افشای تلاش امپریالیست ها در نفوذ در جنبش کارگری و راه ها و روش های این امر بپردازند ، آن گاه چهره هائی نظیر اسانلو قادر نخواهند بود به مدد همین تبلیغات کوته فکرانه ای که توسط برخی از نیروهای ظاهرا چپ و مدافع کارگران انجام می گیرد، ضربات جانکاهی به مبارزات و جنبش کارگران وارد سازند.


واقعیت این است که به موازات تداوم و تشدید بحران اقتصادی - سیاسی در جامعه تحت سلطه ما که موجب رشد جنبش های اعتراضی و بویژه رشد مبارزات کارگران بر علیه نظام وابسته حاکم شده سال هاست امپریالیسم آمریکا همگام با بقیه امپریالیست ها در صدد نفوذ در جنبش های اجتماعی در ایران می باشد. از جنبش زنان گرفته تا جنبش ملل تحت ستم و از جنبش دانشجوئی گرفته تا جنبش کارگری؛ خلاصه در همه جا امپریالیست ها می کوشند تا با بوجود آوردن و تقویت مادی و معنوی نیروهای وابسته به خود مهره های خود را داشته و برای همفکران خود فضا سازی کرده و چهره های مطلوب خود را در هر حوزۀ حرکات اعتراضی و ظاهرا اجتماعی شکل دهند. اهمیت پیشبرد پیگیرانه این سیاست ضد انقلابی برای امپریالیست ها به حدی ست که ما شاهد بودیم که آن ها حتی از مسئله کشتار زندانیان سیاسی هم که اتفاقاً در زمان وقوع آن فاجعه مهر سکوت بر لب زده بودند نیز نگذشتند و دیدیم که با کارگردانی محافل و مهره های شناخته شده امپریالیسم و البته با کمک نیروهای خودی جنبش، آن ها چگونه برای ما "تریبونال دادخواهی" هم علم کردند؛ و یا با خرج میلیون ها دلار "پارلمان موقت در تبعید آذربایجان جنوبی" سرهم کردند و در هر مورد هم از قرار دادن تریبون های خود در اختیار چنین "چهره" گانی دریغ نورزیدند. در جریان فضا سازی و پیشبرد چنین سیاستی ست که می بینیم یک روز زندانی را با پابند در تخت بیمارستان نشان می دهند و روز بعد در حال اعتصاب غذا و یا انتشار "مانیفست" های به اصطلاح ضد حکومتی ، آن هم از داخل زندان. آن هم در شرایطی که بسیاری از انسان های مبارز و فعالین کارگری تنها به دلیل بیان واقعیات و مطالبات بدیهی کارگران و خلق های تحت ستم، در زیر شکنجه ، قصابی شده و بدون این که نامی از آن ها انتشار یابد به قتل می رسند.


این همه در شرایطی رخ می دهد که هر از چند گاهی "فعال" سیاسی ای را در داخل کشور دستگیر کرده و در حالی که صدها زندانی سیاسی بدون مطرح شدن نامی از آن ها در سخت ترین شرایط به سر می برند ، ناگهان نام و عکس این افراد حتی در زمانی که در زندان هستند به روی آنتن می رود و خیلی ها هم ساده دلانه برای این افراد کف می زنند و از آن بالاتر اعلامیه های غرای آن ها که از سیاه چال های جمهوری اسلامی و با شعارهای بلند بالا در نابودی نظام سرمایه داری تزئین و به بیرون صادر شده را توزیع کرده و در فضای مجازی پخش می کنند. بدیهی ست چهره هائی از این نوع وقتی که پایشان به خارج از کشور می رسد از رسانه های امپریالیستی سر در می آورند و گاه بر اثر بالا گرفتن اختلافات شان حتی نوار مکالمه شان با ماموران وزارت اطلاعات که بازجوی آن ها بوده اند ، در دسترس همگان قرار می گیرد! بنابراین آن چه قبل از هر چیزی باید از این روند ها آموخت این است که به هیچ وجه نباید دنباله رو سیاست چهره سازی های کاذب شد.


تا آن جا که به جنبش کارگری و مبارزات دلاورانه کارگران ایران باز می گردد به خصوص باید توجه کرد که اگر تا دیروز آمریکائی ها بطور مثال از طریق ارگان هایی نظیر "سولیدارتی سنتر" جهت نفوذ در جنبش کارگری گام برمی داشتند ، امروز با توجه به ابعاد وسیعی که اعتراضات کارگری در ایران پیدا نموده و با توجه به نقش غیر قابل انکاری که مبارزات طبقه کارگر در تغییر اوضاع نکبت بار کنونی دارد ، فعالیت های امپریالیست ها نیز نه تنها فزونی یافته بلکه اشکال و روش های گوناگون و پیچیده تری هم یافته است و در نتیجه، برخورد با این واقعیت هوشیاری دو چندانی را از نیروهای واقعاً طرفدار طبقه کارگر طلب می کند. تنها توجه به این نکته در سخنان مجری برنامه تلویزیون اندیشه در زمانی که اسانلو را در جریان هدیه و یا "ذکات" صد هزار دلاری قرار می داد خود به اندازه کافی گویای وضع کنونی است. او به سرمایه داران و متمولین هشدار می داد که اگر کمی از سرمایه خود را صرف معیشت خانواده کارگران زندانی و معترض نکنید با شورشی غیر قابل کنترل مواجه خواهید شد. عین جمله او چنین است: "این در واقع یک هشدار است. یک ضربه بیدار شونده است به سرمایه داران و پولدار های ایران. کارگران را دریابید قبل از این که کار به جائی برسد که نتوانید کمک هائی که آرزو دارید را بکنید. سرنوشت دردناکی در انتظار کسانی می باشد که فقط به مال و منال و منافع شخصی خودشان به هر قیمتی فکر می کنند."

این سخن به حد کافی شدت هراس و وحشت حافظین نظام سرمایه داری در شرایط کنونی از رشد و گسترش جنبش های کارگری را بر ملا می سازد. درست این خوف و هراس نمایندگان امپریالیست ها به مثابه سرمایه داران جهان خوار است که باعث می شود آن ها بکوشند مقاصد ضد کارگری خود را با نفوذ در جنبش کارگری با نام خود کارگر به پیش ببرند.

1- تلویزیون اندیشه برنامه "همصدائی" به تاریخ 2/5/2014 (برابر با ۱۲ اردیبهشت 13۹۳)


سیاهکل تی وی


سخنرانی رفیق چنگیز قبادی فر در مراسم گرامیداشت سیاهکل در تورنتو

بخش پرسش و پاسخ در مراسم چهل و سومین سالگرد سیاهکل در تورنتو- کانادا

 



پاسخ به پنج سئوال نشریه - دیدگاه سوم

توضیح: نوشته زیر پاسخ رفیق فریبرز سنجری به پنج سئوال نشریه "دیدگاه سوم" است که اولین بار در شماره اول ماهنامه دیدگاه سوم - بهمن 1392 - درج شده است.

پاسخ به پنج سئوال نشریه "دیدگاه سوم"
سئوال 1: نقاط مثبت و منفی رژیم جمهوری اسلامی را چگونه  ارزیابی می کنید؟
پاسخ: از آن جا که رژیم های سیاسی در واقعیت وابسته و مجری سیاست های طبقه مشخصی در هر جامعه می باشند و در عمل منافع و مصالح آن طبقه را پیش میبرند بنابراین تعیین نقاط مثبت و منفی عملکرد آن ها منوط می شود به این که از زاویه دید و مصالح چه طبقه و جریانی به آن رژیم نگاه کنیم.  بنابراین اگر به مسئله از این منظر برخورد کنیم چون جمهوری اسلامی از همان آغاز به قدرت رسیدن وظیفه حفاظت و حراست از نظام سرمایه داری وابسته حاکم بر کشور و تامین منافع امپریالیست هائی که راه به قدرت رسیدنش را هموار نمودند را بر دوش داشت ، واضح است که بررسی عملکرد 34 سال گذشته این رژیم حاوی صدها مورد مثبت به نفع این جماعت است و به همین دلیل آن ها هم صمیمانه برایش هورا کشیده و اکنون هم می کشند. اما اگر بخواهیم از زاویه دید و مصالح اکثریت مردم ایران یعنی کارگران و زحمتکشان و خلق های تحت ستم به رژیم سرکوبگری که در 34 سال گذشته تسمه از گرده آن ها کشیده نگاه کنیم ، بدون تردید هیچ نکته مثبتی در عملکرد این رژیم تبهکار نخواهیم یافت که به آن اشاره نمائیم. برای نمونه جمهوری اسلامی برای امثال بابک زنجانی ها حاوی بهترین و مثبت ترین نکات قابل تصور است در حالیکه برای کارگری که هر روز می بیند که زیر سرنیزه این رژیم، سرمایه داران زالو صفت چه بر سر او و خانواده و همکارانش می آورند بدون شک حاوی هیچ چیز مثبتی نمی باشد.
بنابراین پاسخ به این سئوال وابسته است به این که پاسخ دهنده خود کجا ایستاده است. از موضع سرمایه داران و آقازاده ها و دزد ها و "برادران قاچاقچی"، بیشک جمهوری اسلامی کعبه آمال است. در حالی که با نگاه از موضع کارگران و محرومان که جز ادبار و فلاکت و یک شرایط جهنمی حاصل دیگری از عملکردهای این رژیم نصیب شان نشده است ، می توان دید که به حق هیچ نکته مثبتی در حیات جمهوری اسلامی وجود نداشته است.
در طی 34 سال اخیر، جمهوری اسلامی با سرکوب انقلابی که بنیان های نظم ظالمانه حاکم را به لرزه انداخته بود، با تداوم جنگ 8 ساله با عراق، جنگی که به قیمت جان هزاران جوان ایرانی و عراقی ، میلیارد ها دلار سود به کیسه آمریکا و انگلستان و شوروی آن زمان و بقیه قدرت های امپریالیستی و حتی اسرائیل ریخت، با سرکوب سازمان های سیاسی و سرکوب جنبش خلق کُرد و همچنین کشتار زندانیان سیاسی در سال 67 و پیشبرد سیاست ها و خط بانک جهانی و صندوق بین المللی پول و در نتیجه تسهیل چپاول مردم از سوی امپریالیست ها و همچنین تاکید بر اجرای پروژه ضد مردمی هسته ای که تحریم ها و نرمش های قهرمانانه را به دنبال داشت و اجرای همه این پروژه ها با نقض آزادی بیان و عقیده و اجتماع و آزادی های دیگر همراه بوده است، بهترین خدمت را به امپریالیست ها و سرمایه داران وابسته ایران کرده و از دید این ها همه آن اعمال جز پرونده مثبت این رژیم شمرده می شود. اما با توجه به این که پیشبرد همین سیاست ها به قیمت خانه خرابی و رنج و عذاب میلیون ها کارگر و قربانی شدن میلیون ها جوان و محروم شدن اکثریت جامعه از تنفس هوای آزادی و نابودی و تبعید صد ها هزار کمونیست و آزادیخواه صورت گرفته  است، همه آن ها بر این عقیده اند که جمهوری اسلامی نه تنها هیچ چیز مثبتی برای مردم ما در چنته نداشته بلکه اساسا شرط رهائی مردم ایران از وضع فلاکت بار کنونی نابودی تمامیت این رژیم با همه جناح ها و دسته بندی های درونی اش می باشد.
سئوال 2: نقاط مثبت و منفی اپوزیسیون را چگونه ارزیابی می کنید؟
پاسخ: با توجه به این واقعیت که تعاریف گوناگونی از مفهوم "اپوزیسیون" شایع است بهتر است در ابتدا روشن کنیم که داریم در مورد کدام "اپوزیسیون" صحبت می کنیم.  آیا جناح های درونی رژیم که به هر دلیل مورد غضب ولی فقیه فعال مایشاء رژیم "ولایت مطلقه فقیه" قرار گرفته اند هم به مثابه "اپوزیسیون" مورد نظر است یا صرفا منظور نیرو هائی است که خواهان سرنگونی جمهوری اسلامی می باشند؟  اگر منظور این دومی باشد باز هم نیروهای مختلفی در این طیف جا می گیرند که از سلطنت طلب ها و مجاهدین تا کمونیست ها و انقلابیون و آزادیخواهان در آن قرار دارند.  بنابراین ناهمگونی نیرو های تشکیل دهنده این طیف هم اجازه نمی دهد که همه آن ها را در یک کاسه ریخت و به یک شکل مورد بررسی قرار داد.  مثلاً در حالیکه وابستگی به قدرت های امپریالیستی و چشم داشتن به نقش آفرینی آن ها در خلاصی از شّر جمهوری اسلامی امری است که سلطنت طلب ها و برخی دیگر از نیرو ها به آن مباهات می کنند و حتی آن را جزء نکات مثبت موجودیت خود جلوه می دهند بر عکس کمونیست های انقلابی مخالف سر سخت این امر بوده و با دشمن خواندن آن نیروها تنها اتکاء به قدرت مردم خودشان را برخورد مثبت و درست تلقی می کنند.   
بنابراین بر اساس دلایل فوق، درست تر این می بینم که سئوال مطرح شده را در چهارچوب نیرو های انقلابی که خواهان تغییر انقلابی و ریشه ای نظام حاکم می باشند محدود کرده و به آن پاسخ دهم. البته در این جا با قائل شدن تفاوت بین نیروهای خارج از کشور و نیروهائی که در هر صورت در داخل در حال مبارزه با جمهوری اسلامی هستند، روی اولی ها متمرکز می شوم. در این صورت باید گفت که دوری از جامعه و قطع طولانی ارتباط با زمینه های اجتماعی در ایران درد بزرگ اپوزیسیون مستقر در خارج از کشور را تشکیل می دهد.  هم چنین پراکندگی و فقدان اتحاد عمل های مبارزاتی در بین آن ها ضعف بزرگ دیگرشان می باشد. اما از طرف دیگر به رغم تمامی ضربات وارده بر نیروهای مبارز در خارج از کشور و تلاش دشمن در خفه کردن صدای آنان و اضمحلال و از بین بردنشان، پایداری شان و پافشاری آن ها برای نابودی نظام حاکم و رژیم حافظ آن به دست انقلاب کارگران و زحمتکشان و گام برداشتن در حد توان خود در این جهت نقطه مثبت این نیرو ها را تشکیل می دهد.
سئوال 3: چرا اتخاذ روش های گوناگون مبارزاتی در طی 34 سال گذشته نتوانست رژیم را سرنگون کند؟
پاسخ: واقعیت این است که مردم ما در 34 سال گذشته لحظه ای از مبارزه با این رژیم جهل و جنایت باز نمانده اند و در این مبارزه صحنه هائی از مقاومت و مبارزه آفریده اند که در تاریخ ماندگار مبارزات مردم ما برای رسیدن به آزادی فراموش نشدنی می باشد. در یکی دو سال اول روی کار آمدن رژیم جمهوری اسلامی سازمان های بزرگ با قدرت توده ای در جامعه حضور داشتند که روش آن ها با این رژیم مماشات طلبی و سازشکاری بود و اتفاقاً عدم برخورد انقلابی آن ها یکی از عواملی بود که به تحکیم پایه های این رژیم در جامعه کمک کرد.  در دهه 60 نیز این رژیم با اعمال شدیدترین سرکوب ها و توسل به یک نسل کشی تمام عیار، نیروهای مبارز را مجبور به عقب نشینی های بزرگی نمود.  بنابراین، عملکردهای سازشکارانه نیروهای سیاسی مختلف که با رژیم وابسته به امپریالیسم جمهوری اسلامی به مثابه یک رژیم ملّی و یا به قول خودشان "خرده بورژوا" برخورد نموده و نیروی انقلابی توده هائی که به صحنه مبارزه آمده بودند را به هرز دادند از یک طرف و شدت سرکوب های وحشیانه جمهوری اسلامی و نسل کشی آن از طرف دیگر در مجموع برای سال ها شرایط جامعه را به ضرر نیروهای انقلابی تغییر داد.  البته در این فاصله شاهد مبارزه مسلحانه چه در کُردستان و چه در شهرهای مختلف ایران بودیم ولی فقدان یک رهبری پرولتری در رأس این جنبش ها مانع از پیشروی آن ها در جهت سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی شد. پس از آن هر چند به یمن مبارزات توده ها در اشکال مختلف و به خصوص به دلیل مبارزات کارگران هیچ وقت صحنه مبارزه در ایران خالی نبوده است ولی هنوز نیروی انقلابی که قادر به بسیج و سازماندهی نیروی توده ها و رهبری مبارزات آن ها برای سرنگونی رژیم حاکم باشد به وجود نیامده است. واضح است که نه با مبارزات خود به خودی توده ها که پرقدرت ترین آن ها را در سال 88 شاهد بودیم و نه با روش هائی از قبیل به اصطلاح "نافرمانی مدنی" که حاصل یک دوره اشاعه گفتمان اصلاح طلبی در میان برخی از جوانان در ایران بود، سرنگونی این رژیم امکان پذیر نیست.  البته در مورد مبارزات خود انگیخته توده ها این را هم باید اضافه کرد که گر چه این مبارزات قادر به ادامه کاری و رسیدن به نتیجه اصلی نیست ولی تجربیات مثبتی ایجاد می کند و راه توده ها را برای رسیدن به اهدافشان هموار تر می سازد. 
سئوال 4: روابط سیاسی - اقتصادی فی مابین رژیم و جهانخواران را چگونه ارزیابی می کنید؟
پاسخ: به نظر می رسد که منظور از جهانخواران همان امپریالیست ها باشد که اگر چنین است بهتر است آن ها را با نام واقعی شان بخوانیم.  همه واقعیات گواه بر این امر است که جمهوری اسلامی عمیق ترین و تنگاتنگ ترین روابط ممکن را با این قدرت ها دارا می باشد. اساسا علیرغم نظر خیلی از نیرو ها به باور ما واقعیت این است که جمهوری اسلامی رژیمی وابسته به امپریالیسم می باشد که 34 سال پیش در کنفرانس گوادالوپ جهت سرکوب انقلاب مردم ما از طرف امپریالیست ها روی کار آورده شد. از همان آغاز چون جمهوری اسلامی به نام انقلاب وظیفه سرکوب انقلاب بزرگ دموکراتیک و ضد امپریالیستی مردم ما را به دوش داشت، جهت تحمیق مردم و پیشبرد بهتر سیاست های امپریالیستی، قدرت های امپریالیستی و این رژیم وابسته، سیاست همکاری پنهانی و پرخاشگری ظاهری را در پیش گرفتند. این سیاست که پاسخگوی نیاز امپریالیست ها و در راس آن ها امپریالیسم آمریکا بود قدرت مانور بزرگی به دو طرف داد و امکان فریبکاری آن ها را دو چندان نمود. اگر نخواهیم ار تاریخ طولانی حیات این رژیم در زمینه تاثیرات این فریبکاری، زیاد فاکت بیاوریم ، بررسی تحولات و منافع مادی ماورای همین پروژه هسته ای جمهوری اسلامی به روشنی نشان می دهد که چگونه این رژیم در تمام سیاست های خویش در جهت مصالح "جهانخواران" گام بر می دارد. تنها نگاهی به هزینه ای که این پروژه بر دوش مردم ما گذاشته ، هزینه ای که عمدتا به جیب کمپانی ها و انحصارات امپریالیستی ریخته شده و نتیجه ای هم از آن حاصل نشده ، خود بیان گر آن است که این پروژه یک پروژه ضد مردمی بوده و در جهت منافع امپریالیست ها شکل گرفته است.
سئوال 5: آیا نقش آفرینی رژیم اسلامی در خاورمیانه به تثبیت و یا فروپاشی این نظام می انجامد؟
پاسخ: متاسفانه سئوال روشن نیست و معلوم نیست که منظور از نقش آفرینی رژیم در خاورمیانه چیست؟  چرا که در مورد رژیمی صحبت می کنیم که متاسفانه  34 سال است که در قدرت است و در تمام این سال ها هم در خاورمیانه نقش آفرینی داشته است.  بنابراین روشن نیست که منظور کدام نقش آفرینی است و چرا این نقش آفرینی را اکنون باید عامل فرو پاشی رژیم تلقی نمود!  در ثانی بحث تثبیت رژیم هم بعد از گذشت 34 سال از عمر آن اساسا موضوعیت ندارد.  اما گذشته از این امر، اصولا تثبیت و یا فروپاشی رژیم جمهوری اسلامی و اصولا هر رژیم دیگری نمی تواند تنها به یک وجه سیاست این رژیم و مثلا نقش آوری آن در سطح منطقه منوط شود.
در هر صورت آن چه باید به آن توجه داشت این واقعیت است که سیاست خارجی جمهوری اسلامی ادامه سیاست داخلی اش می باشد. ولی باید بدانیم که خود این سیاست داخلی را مصالح و نیاز های امپریالیست ها تعیین می کند. مثلاً می بینیم که در 34 سال گذشته علیرغم همه تحولاتی که در افغانستان شد سیاست مداخله جویانه جمهوری اسلامی در آن کشور در جهت مصالح قدرت های بزرگ همچنان پی گیرانه ادامه دارد. یا در لبنان شاهد بودیم که چگونه این رژیم در شکل گیری حزب الله نقش آفرینی نمود. در هر صورت واقعیت این است که ماموریت های خارج از مرزی جمهوری اسلامی تنها یکی از وظایف این رژیم برای امپریالیست ها بوده و می باشد و به خاورمیانه هم محدود نمی شود.  برای نمونه شاهد بوده ایم که در راستای تحقق خط آمریکا ، جمهوری اسلامی حتی در آفریقا هم از اعمال هیج دسیسه ای باز نمانده است، کما این که بار ها محموله های اسلحه های ارسالی سپاه پاسدارانش به کشور های آفریقائی ضبط و رسانه ای شده است. با این که نا روشنی سئوال چه بخواهیم و چه نخواهیم در پاسخ ، تاثیر خود را می گذارد امیدوارم که پاسخ سئوال را تا حدی داده باشم.

سخنی در باره قلم به مزدان جمهوری جهل و خرافات

فریبرز سنجری
سخنی در باره قلم به مزدان جمهوری جهل و خرافات
از "گوبلز" مسئول تبلیغات رژیم فاشیستی هیتلر نقل شده است که "دروغ هر چه بزرگتر باشد باور ش آسان تر است" اکنون مدت هاست که قلم به مزدان جمهوری اسلامی که به خوردن نان آلوده عادت کرده اند در حمله و هتاکی نسبت به چریکهای فدایی خلق و از این کانال علیه همه کمونیست ها با یکدیگر مسابقه گذارده اند. این جماعت در پیشبرد این کمپین رسوا و سازمان یافته علیه ارزش های انقلابی مردم ، با پیروی از "رهنمود" گوبلز هر روز به شکلی بر چهره حقیقت تیغ می کشند. کار این جماعت لجن پراکنی به چهره خورشید است تا شاید از تابش انوار زندگی بخش آن جلوگیری نموده و به این ترتیب سلطه سیاهی و جهل و خرافات را تداوم بخشند. این جماعت برای رنگین ساختن سفره خود از بیان هیچ دروغی ابا نداشته و اساسا کارشان بدون دروغ و تحریف واقعیات غیر قابل انکار پیش نمی رود.  یکی از آخرین نمونه های این تیغ کشی وقیحانه نوشته ای در نشریه "اندیشه پویا" با عنوان "فدائیان جهل - کاش امیر پرویز پویان خاطرات کاسترو را خوانده بود" می باشد. این مطلب که توسط سردبیر این نشریه، فردی به نام رضا خجسته رحیمی نوشته شده در شماره 12 نشریه مزبور درج گشته است.
در این مطلب کوتاه که به زحمت دو صفحه می شود بدون اغراق دو هزار دروغ ردیف شده با این امید که یکی از ترکش های این همه دروغ ، خواننده بی اطلاع را بگیرد تا از هر چه کمونیست و چپ و انقلابی است بیزار شود.
قلم به مزد بی مایه این نوشته مملو از دروغ های شاخدار و وقیح ، تا جائی که توان داشته در اتهام زنی و ریاکاری از خود مایه گذاشته تا خط وزارت اطلاعات رژیم سرکوبگر جمهوری اسلامی و اتاق های فکر آن را به پیش ببرد؛ با چنین انگیزه ای ست که نویسنده کوشیده تا با حقارت تمام اندیشمند کبیر جنبش نوین کمونیستی کشورمان رفیق امیر پرویز پویان و کمونیست فراموش نشدنی ارنستو چه گوارا که نامشان یکی در ایران و دیگری در جهان الهام بخش انقلابیون می باشد را خراب کرده و آن ها را از چشم جوانان بیندازد تا به خیال خام خود اندیشه ها و آرمان ها، "اراده آهنین" آن ها در پیگیری راهشان و صداقت در عمل به اعتقادات شان دیگر الهام بخش جوانان و معترضین نسل جدید نگردد.
این اولین بار نیست که قلم به مزدان رژیم دار و شکنجه جمهوری اسلامی این چنین در راستای خطی که وزارت اطلاعات تعیین کرده ، قلم زده و پروژه های این نهاد ضد مردمی را به پیش می برند. نوشتجات آن ها چه به دلیل ماهیت سرکوب گرانه وزارت مزبور و چه به دلیل شیوه اصلی کار این جماعت که مبتنی بر اتهام زنی بر اساس دروغ گوئی است ، اساسا فاقد ارزش نقد و پاسخگوئی می باشد. در نتیجه کار کسانی که چنین جماعتی را "روشنفکر لیبرال" و از این قبیل نامیده و لجن پراکنی های آن ها را در این چهارچوب دیده و به نقد آن ها می پردازند، در خدمت پرده پوشی ماهیت این نان آلوده خورهای وزارت اطلاعات قرار می گیرد.
واقعیت این است که مشکل این جماعت قلم به مزد ، نا آگاهی - که البته از آن بسیار در رنج اند - و یا بدفهمی و حتی مخالفت شرافتمندانه با یک نظر و ایده نیست؛ بلکه قلم زنی در خطی است که برایشان از بالا تعیین شده است و آن ها هم "به فرموده" باید در آن گام بردارند. به همین دلیل هم دروغ گوئی و تحریف واقعیات یکی از سلاح های شناخته شده این جماعت می باشد. تنها اشاره به یک نمونه از دروغ های وقیحانه در مطلب فوق الذکر، شارلاتانیسم نویسنده را می تواند برای خواننده کاملاً آشکار سازد. نویسنده شارلاتان مدعی شده که امیر پرویز پویان "به لحاظ روانی به ترس از اسلحه مبتلا" بود. وی در حالی این دروغ را مطرح کرده است که امروز همگان بر اساس مدارک کافی می دانند که پویان تئوریسین و بنیانگذار یک جنبش مسلحانه در ایران و انقلابی مسلحی بود که شخصا در عملیات مسلحانه شرکت داشت از جمله در عملیات بزرگ مصادره بانک آیزنهاور. علاوه بر این وی در خرداد سال 50 در جریان محاصره پایگاهش در فرح آباد نیروی هوائی همراه با همرزمش چریک فدائی خلق رفیق رحمت الله پیرو نذیری تا آخرین گلوله قهرمانانه جنگید. حتی بنا به اعتراف خود مأموران رژیم شاه در بازجوئی های سال 50، رفیق پویان و رفیق پیرو نذیری با شلیک آخرین گلوله خودشان به زندگی شان پایان بخشیدند. آری، اتهام "به لحاظ روانی به ترس از اسلحه مبتلا" بودن، جز توسل به شارلاتانیسم برای زدودن خاطره پویان و "اندیشه های پاک" او و دیگر چریکهای فدائی خلق از قلم نویسنده نان آلوده خور تراوش نکرده است.
آیا جای شکی باقی است که کسی که این واقعیات را می داند و علیرغم آن باز هم چنین اتهام کثیفی را به پویان می زند، جز یک شارلاتان وقیح نیست؟  آیا می توان تردید کرد که او کسی است که در لباس سردبیر یک نشریه ، کارش اشاعه جهل و دروغ برای حفظ سلطه سیاه حکومتی می باشد که بیش از 34 سال است که با توسل به سرنیزه به کشتن آگاهی و هم زمان به اشاعه خرافات و جهل مشغول است؟ مطالعه دروغ نامه فوق الذکر نشان می دهد که همه هنر این بنده بی هنرِ ولی فقیه جنایتکار جمهوری اسلامی این است که بخش قابل توجهی از دروغ های کتاب دشمن،که چند سال پیش تحت عنوان "چریکهای فدائی خلق از نخستین کنش ها تا بهمن 1357"، از سوی وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی با امضای محمود نادری منتشر شد را خلاصه نموده و در دو صفحه ارائه کرده است.
براستی کسی که برای خراب کردن چه گوارا از زبان کاسترو چنین دروغی را اشاعه می دهد که اراده آهنین چه گوارا: "هیچ ربطی به اعتقادات راستین ، نیروی ذهنی و اراده آهنین نداشته است بلکه به بیماری آسم او مربوط می شد. احساس خفگی همیشگی و به خصوص واکنش مداوم به این احساس و ترشح مرتب و فراوان آدرنالین به وسیله سیستم غیر ارادی بدن باعث می شود این بیماران از چیزی نهراسند." جز شارلاتان چه نام دیگری دارد؟ این شخص در دنائت سیاسی پا را از این حد هم فراتر گذارده و کتابی که یکی از مخالفین کاسترو به نام نوربرتو فوئنتس نوشته را به جای "خاطرات کاسترو" جا می زند و آنگاه ظاهراً از زبان آن "خاطره" ساختگی، اتهام فساد اخلاقی به کاسترو می زند. براستی چنین کسی را اگر شارلاتان ننامیم چه باید بنامیم؟ 
یاوه های قلم به مزدانی که جمهوری جهل و جنایت اسلامی حاکم بر کشور را تائید می کنند و در خط سربازان گمنام امام زمان گام بر می دارند و مروج بی پایه ترین خرافات مذهبی می باشند نه تنها ارزش پاسخ گوئی ندارند بلکه پاسخ به آن ها و با آن به مثابه نوشته یک مخالف معمولی برخورد کردن، توهین به شعور انسان های آگاه می باشد. کسانی که کمونیست کبیر، رفیق پویان و چریکهای فدائی را نادان می نامند ، خود نادانانی هستند که از جمهوری جهل و شب پرستی دفاع می کنند و با قلم آلوده و امکاناتی که دشمنان مردم در اختیارشان گذارده اند بیش از هر چیز وظیفه دارند از تابیدن نور به حقیقت جلوگیری کنند.
در مواجه با چنین قلم به مزدانی آن چه مهم است درک این واقعیت است که:
اولا: مسئله لجن پراکنی علیه  سمبل های مبارزاتی مردم ما پروژه ای است که سال هاست وزارت اطلاعات دارد آن را پیش می برد. به همین دلیل هم هست که قلم به مزدانی وجود دارند که یکی از دیگری شارلاتان تر اند و در خط وزارت اطلاعات دارند قلم می زنند. در محتوای کار این جناب سردبیرِ رذالت نامه اندیشه پویا هم هیچ نکته تازه ای تولید نشده، اما پروژه و خط وزارت اطلاعات همچنان بر روی آنتن است.
ثانیا :استفاده از برخی اصطلاحات سیاسی و نام های نویسندگان و متفکرین سیاسی ، هیچ تغییری در هویت این جماعت ایجاد نکرده و به آن ها هویت "روشنفکری" نمی دهد، برعکس با چنین تاکتیک هایی این جماعت می کوشند چهره واقعی خود را در پوشش ظاهر "روشنفکری" پنهان سازند.
ثالثا: مسئله نشخوار اتهام های بی پایه و دست چندم مزدوران رسمی وزارت اطلاعات و پراکندن خزعبلاتی نظیر این که آیا بیماری چه گوارا باعث جسور بودن وی شده بود و یا تیری که به پویان خورده بود او را از اسلحه ترسانده بود، نیست؛ بلکه مسئله این است که اندیشه های پاک پویان، با اشاعه چنین خزعبلاتی ، نادرست و غیر واقعی جلوه داده شوند و پایداری او و آن نسل انقلابی بر آرمان های شان نه نتیجه درستی آن آرمان ها و ایمان عمیق آن ها به تئوری و ایده های درست کمونیستی بلکه نتیجه عوامل غیر واقعی نشان داده شود که غیر قابل تکرار می باشند.  آن ها از این طریق می کوشند تا نسل جدید از پویش راه پویان ها و کاوش در ذخیره های تئوریک و عملی بزرگ مبارزاتی نسل قبل از خود باز بماند و چرخ جمهوری اسلامی برای چپاول دسترنج کارگران باز هم به روال گذشته به چرخد. در حالی که همه مسئله مردم ما و شرط رهائی آن ها اتفاقا باز داشتن این چرخ از چرخیدن است.
اما، برای باز داشتن این چرخ از چرخیدن هیچ چاره ای جز رجوع به اندیشه های پاک پویان ها و چه گوارا ها و راهی که آن ها در مقابل ما قرار دادند وجود ندارد. تنها به این وسیله و در این راه است که مردم ما قادر می شوند پاسخ دشمنان خود را با قاطعیت و برای همیشه بدهند و جمهوری جهل و سیاهی ، جمهوری خرافات و هاله نور را همراه با قلم به مزدان دون صفت اش به جائی اندازند که شایسته آن می باشند ، یعنی به زباله دان تاریخ.
دی ماه 
1392

فساد و دزدی، ذاتی ساختار جمهوری اسلامی است

به نقل از : پیام فدایی ، ارگان چریکهای فدایی خلق ایران
شماره 175  ، دی ماه  1392

فساد و دزدی، ذاتی ساختار جمهوری اسلامی است!

این روزها افشای پی در پی گوشه ای از دزدی های میلیاردی گردانندگان جمهوری اسلامی در داخل و خارج کشور، به یکی از مسایل روز جامعه تبدیل شده و خشم و نفرت بیکران توده های تهیدست و گرسنه و محتاج نان شب از این رژیم ضد خلقی و فاسد را، بیش از پیش برانگیخته است. دراین شکی نیست که فساد، همواره جزء لاینفک و ساختاری نظام سرمایه داری حاکم بر کشور ما بوده است. اما به حق باید گفت که سران رژیم  جمهوری اسلامیِ مدعیِ برقراری "عدل علی" در "کشور امام زمان"، در طول سی و چند سال اخیر در زمینه رواج فساد و دزدی و ارتشاء و غارتگری از "بیت المال" در اشکال مختلف، فساد در زمینه اقتصادی را به حد کمال رسانده اند. کار به جایی کشیده که حتی صدای برخی از خود بالائی ها که از عواقب مخرب و تاثیر این غارتگری  ها بر اقشار و طبقات تحت ستم جامعه بیمناکند، نسبت به شدت و حجم این دزدی ها درآمده و این ها برخا با گرفتن پز مخالفت با فساد، فریبکارانه اعتراف می کنند: "متأسفانه، طی یك دهه اخیر فسادهای مالی متعددی در بدنه اجرائی كشور رخ داد كه در طول تاریخ ایران بی‌سابقه بود." (پایگاه اینترنتی "سلام نو"، 8 دی ماه 1392،به نقل از روزنامه جمهوری اسلامی)

در چنین فضایی ست که ما شاهدیم هنوز مدت کوتاهی از اختلاس 3 هزار میلیارد تومانی در سیستم بانکی و بیمه کشور با مشارکت تنی چند از وزرا و نمایندگان مجلس ضد خلقی نگذشته که معلوم می شود که ولی فقیه جمهوری اسلامی تحت پوشش بنیاد های وابسته به خود 92 میلیارد دلار به جیب زده است. کمی بعد در اثر تشدید تضادهای بین دزدهای حاکم، ماجرای حیرت انگیز سوء استفاده های میلیاردی از صندوق سازمان تامین اجتماعی که مستقیما به کارگران تعلق داشت افشاء می شود. بعد، "زمین خواری" لاریجانی ها و سپس دزدی دو میلیارد و 700 میلیون دلاری بابک زنجانی و مافیای دولتی ای که از وی حمايت می کردند افشاء گرديد. که در اين مورد روشن شد چند وزیر ضد خلقی کابینه احمدی نژاد از جمله وزرای نفت و اطلاعات پشتيبان نامبرده بوده اند. به این ترتیب بود که گوشه ای از حجم غیر قابل تصور غارت "بیت المال" توسط گرگ های حاکم در انظار عمومی به نمایش در آمد. البته ابعاد فساد و دزدی های انجام گرفته توسط سران دزد و فاسد حکومت تنها به داخل کشور محدود نیست و هم اکنون پای این رژیم در افتضاح مالی ای که ارزش بخشی از آن تا 107 میلیارد دلار (یعنی برابر تمام درآمد نفتی 8 ساله دولت هشتم) تخمین زده شده در کشور ترکیه گیر کرده و این یکی از بزرگترین رسوایی ها را چه برای سرمایه داران و مقامات دولتی ترکیه و چه برای جمهوری اسلامی به بار آورده است. عواقب افشای افتضاح پولشویی صد میلیاردی اخیر در ترکیه - که هزینه اش از اموال متعلق به توده های محروم ما مهیا شده - و بازتاب های سیاسی آن ، آن قدر گسترده گشت که در چارچوب رشد تضادهای درونی هیات حاکمه ترکیه، به استعفای ده ها وزیر و مقام اجرایی این کشور در هفته های اخیر انجامید. به قول برخی نمایندگان مجلس ترکیه، "دولت" را در معرض "فروپاشی" قرار داد. اما در کشور "امام زمان"، متهمین اصلی این فساد مالی بی سابقه، همچون سایر دزد های حاکم همچنان در مسند وزارت و کرسی مجلس باقی مانده اند بدون آن که تاکنون خم به ابرو بیاورند. در عوض، در نتیجه پیامدهای جنایت بار و خاموش این گونه غارتگری ها و دزدی ها که توسط دزدان حاکم در جامعه تحت سلطه ما به طور روزمره و حتی لحظه به لحظه اتفاق می افتد، می بینیم که چگونه هر روز هیولای  فقر و گرسنگی و بیکاری و فحشاء و... پنجه های خونین خود را در پیکر نحیف بخش بزرگتری از اقشار میلیونی کارگر و زحمتکش و تهیدست ما فرو کرده و آن ها را محکوم به آوارگی، گرسنگی، کارتن خوابی و مرگ تدریجی در فقر و درد می کند. 

نمونه ای از دزدی هائی که در فوق به آن ها اشاره شد تنها بخش کوچکی از نوک قله کوه یخی ست که در اوضاع فعلی خود را نمایان کرده است. این نمونه ها پیش از هر چیز از وجود یک فساد ساختاری در نظام سرمایه داری حاکم بر کشور ما حکایت می کنند. فسادی که سرنخ آن در دست بزرگترین دزدان تاریخ معاصر ایران یعنی سردمداران جمهوری اسلامی می باشد و عامل تداوم و تضمین آن نیز برخورداری از امتیازات دولتی و در زیر سایه دیکتاتوری و زور سازمان یافته ماشین سرکوب است. درک این حقیقت، به طور موجز از میان اعترافات گاه و بیگاه برخی دست اندرکاران خود رژیم نیز میسر است. بطور مثال خبرگزاری مهر به نقل از یکی از اعضای هیات رئیسه مجلس شورای اسلامی، به نام محمد دهقان، می نویسد: "برخی به برکت انقلاب و مسئولیتی که بر عهده داشتند امروز به سرمایه داران بزرگی تبدیل شده اند و این در حالی است که هیچ اقدامی نسبت به آن ها صورت نگرفته است و نام آن ها نیز از سوی قوه قضائیه اعلام نشده است." (سایت "فرارو" تاریخ 23 دی ماه 1392)

نگاهی به تاریخ چند دهه اخیر نشان می دهد که مساله دزدی های بی سابقه و ثروت های نجومی ای که به بهای تشدید فقر و نابودی حیات میلیون ها تن از توده های محروم ، جیب مشتی از سران جمهوری اسلامی را پر می کند، به شکل غیر قابل انکاری با نظام حاکم یعنی سرمایه داری وابسته و مناسبات ارتجاعی ناشی از آن در جامعه تحت سلطه ما در هم تنیده شده است. در هر دوره ای از حیات انگلی رژیم وابسته به امپریالیسم جمهوری اسلامی، برغم تمامی شعارهایی که در برقراری "عدل" و حمایت از "مستضعفین" و مبارزه با "فساد" و ... سر داده شده است، دولت های حاکم و دار و دسته هایشان بدون استثناء، با استفاده از امتیازات و قدرت دولتی در شرایطی که به دلیل حاکمیت دیکتاتوری تمام عیار در جامعه امکان هیچگونه بازرسی و حساب رسی وجود ندارد به چنان تبهکاری هایی برای غارت بیت المال و چاپیدن اموال عمومی، ارتشاء، رانت خواری و... دست زده اند که روی دولت های غارتگر قبل از خود را نیز سفید کرده اند. فساد و ثروت اندوزی بی سابقه سرمایه داران رذل و آخوندهای حاکم در زمان 8 سال جنگ ارتجاعی با عراق، دزدی های کلان دوران به اصطلاح بازسازی بعد از جنگ توسط طایفه رفسنجانی که آن زمان وی را  "سردار سازندگی" می نامیدند و در پایان 8 سال ریاست جمهوری جنایتکارانه و تبهکارانه اش لقب "سردار چاپندگی" را از توده ها گرفت و تنها یک نمونه از دزدی های زمان او به "دزدی قرن" معروف شد، فساد وحشتناک دوران 8 سال اصلاحات که در پایان با به جا گذاردن میلیون ها تن از توده های فقیر و تهیدست به ظهور یک نسل انگل صفت و فاسد "آقا زاده" های میلیاردر منجر شد، و بالاخره 8 سال حاکمیت مزدور منفوری نظیر احمدی نژاد که با شعار آوردن "پول نفت" بر "سفره" مردم در واقع در طول 8 سال، سفره خالی کارگران و زحمتکشان را هر چه بیشتر غارت نمود و دولت وی صد ها میلیارد دلار از درآمدهای بیسابقه نفتی را به جیب خویش و اربابانش سرازیر کرد و مقروض ترین دولت تاریخ جمهوری اسلامی را به جا گذارد، همه و همه فاکت های کوچکی دال بر نهادینه بودن دزدی و فساد و ارتشاء در موجودیت ننگین نظام حاکم و رژیم جمهوری اسلامی می باشند.  در پرتو چنین واقعیتی ست که بر طبق گزارشاتی که از سوی "سازمان شفافیت جهانی" در اواخر سال ۲۰۱۰ میلادی منتشر شد، اعلام گشت که ایران تحت حاکمیت جمهوری اسلامی به لحاظ رشوه و فساد مالی یکی از فاسدترین کشورهای دنیاست؛ به شکلی که این رژیم با سقوط رتبه، به لحاظ فساد مالی در میان ۱۷۸ کشور دنیا، در رتبه ۱۴۶ و هم رده با چند کشور دیگر یعنی کامرون، ساحل‌عاج، لیبی، نپال، پاراگوئه، هائیتی و یمن قرار گرفت.

برای درک چرایی این واقعیت و در بررسی ریشه دزدی های نجومی تحت حاکمیت رژیم جمهوری اسلامی و علل حاکم بر روند فزاینده آن ها در 34 ساله اخیر باید به دو نکته اساسی توجه کرد:

اول آن که بورژوازی حاکم بر ایران نه همانند بورژوازی کشور های متروپل یک بورژوازی قائم به ذات بلکه یک بورژوازی انگل صفت است که تمام کارکرد آن در خدمتگزاری بی چون و چرا به امپریالیسم، انحصارات امپریالیستی و سیاست های دیکته شده قدرت های غارتگر جهانی خلاصه می شود. در ساختار دولتی این بورژوازی که بسیار متمرکز بوده و برخلاف بورژوازی کشورهای متروپل با یک دیکتاتوری مطلق العنان و خشن تزئین شده است، هیچ "قانون" و "نهاد قانونی" که در عمل اجازه و اختیار تنظیم و نظارت بر اقدامات غیر قانونی نمایندگان سیاسی طبقه حاکم، فساد دولتی و دزدی و جرائم سازمان یافته توسط حکومت کنندگان را داشته باشد، اساسا وجود ندارد. در نتیجه وجود چنین مکانیزم  ضد خلقی ای در این دیکتاتوری، دست طبقه حاکم و نمایندگان و دست اندرکاران رژیم را برای اعمال هر گونه غارتگری و جنایت و فساد و دزدی باز گذارده تا جایی که ارتکاب به این گونه جرائم و جنایات تابع هیچ قانون و عرفی نظیر آن چه حتی به طور نیم بند در کشورهای متروپل می بینیم نبوده و نیست. اصولا رشد و گسترش قدرت و توان مالی بورژوازی وابسته حاکم بر ایران با برخورداری از چنین موقعیتی است که امکان پذیر شده و این طبقه ضمن اعمال یک دیکتاتوری خشن از کانال رژیم سیاسی خود، که تابع هیچ موازین قانونی و عرفی نیست ، از این موقعیت حفاظت می کند. بیهوده نیست که  در چنین ساختار و قدرت دولتی ای ما در ظرف مدت بسیار کوتاهی شاهد ظهور ثروتمندان افسانه ای و یا تمرکز ثروت های نجومی ای در نزد سران این رژیم و ایادی آن ها می شویم که بسیاری از بورژواهای کار کُشته در غرب و سرمایه داران کلان جهانی نیز در حسرت کسب آن می سوزند. در پیوند با همین واقعیت می توان دید که در کشورهای پیشرفته کشف دزدی ها و رشوه خواری ها و فسادهای مرتبط با محافل قدرت که اتفاقا از نظر ابعاد هم بسیار کوچک تر از موارد اتفاق افتاده در ایران هستند، ممکن است به تغییر وزیر و حتی دولت و رییس جمهور بیانجامد.  در حالی که در چارچوب نظام دیکتاتوری حاکم بر کشور ما، دزدهای کلان هر بار با حمایت همان قدرت دولتی پست های مهمتر می گیرند و در مقامی دیگر برای ادامه چپاول و اعمال جنایت، در حق توده های مردم تثبیت می گردند.  

واقعیت دیگری که در بررسی چگونگی و مکانیزم فساد و دزدی های انجام شده تحت حاکمیت جمهوری اسلامی باید به آن توجه کرد این است که افزایش کمی و کیفی دزدی ها در تقریبا سه دهه اخیر به طور لایتجزایی با روند پیشبرد برنامه های امپریالیستی موسوم به خصوصی سازی توسط جمهوری اسلامی در کشور ما گره خورده است. نگاهی هر چند گذرا به تاریخ 34 سال حکومت سیاه جمهوری اسلامی نشان می دهد که کلا پیاده کردن پروژه های امپریالیستی در جوامع تحت سلطه به طور سیستماتیک فضا و بستر لازم برای بالا بردن امکان مبادرت به فساد و غارت و دزدی های کلان و سازمان یافته توسط طبقه انگل صفت حاکم در چنین جوامعی را بخوبی فراهم می کند. به طور مشخص در مورد ایران اگر از  8 سال جنگ ارتجاعی ایران و عراق بگذریم که برای تامین منافع اقتصادی و سیاسی امپریالیست ها براه افتاد و در عمل، نه فقط سود های کلانی به امپریالیست ها رساند بلکه جیب های گشاد بورژوازی ایران را به قیمت مرگ و نیستی میلیون ها تن و نابودی بسیاری از منابع  و زیر ساخت های کشور، پر ساخت و آن ها را فربه تر کرد، می بینیم که در دوره پس از جنگ نیز رژیم جمهوری اسلامی با ادعای باصطلاح دوره بازسازی، کشور را با هجوم خانه خراب کن سرمایه های امپریالیستی مواجه کرد. نتیجه پیشبرد برنامه های خصوصی سازی، نسخه پیچی شده توسط ارگان های امپریالیستی در ایران یعنی آزاد سازی قیمت ها و حمله به سوبسیدهای دولتی ، رها سازی قیمت ارز و سوخت ووو ... در طول 8 سال ، بسرعت میلیون ها نفر از مردم ایران را به زیر خط فقر پرتاب کرد، اما همین برنامه های ضد مردمی در همان حال نسلی از آقازاده های وابسته به طبقه حاکم و نورچشمی هایی که برخا حتی تنها در طول چند شب میلیارد شدند را به منصه ظهور رسانید. تداوم روند پیشبرد همین برنامه های خصوصی سازی امپریالیست ها در ایران و هجوم وحشیانه تر به سفره کارگران و زحمتکشان در دوره خاتمی، از جمله امکانات مالی نجومی در اختیار فرماندهان سپاه پاسداران ضد خلقی قرار داد تا جایی که سپاه (که مستقیما زیر نظر بیت رهبری و نماینده ولی فقیه اداره می شود) به عنوان یکی از بزرگترین نهادهای مالی غول پیکر در خاورمیانه نضج و گسترش یافت؛ علاوه بر این، در همان دوره خاتمی در نتیجه تداوم پیشبرد خطوط برنامه های بانک جهانی و صندوق بین المللی پول، نسلی از رانت خواران وابسته به دولت و فرزندان و بستگان سرمایه داران رذل حاکم و آخوند زاده ها بوجود آمدند که از جان و مال و خون میلیون ها تن از کارگران و زحمتکشانِ قربانیِ برنامه های امپریالیستی، سفره های رنگین انداختند و برج های غول پیکر ساختند و براحتی با استفاده از حمایت محافل قدرت ، یک شبه صاحب بسیاری از کارخانه ها و واحد های تولیدی سابقا دولتی و اکنون "خصوصی" شده و نعمات مادی ناشی از آن را کسب نمودند. در ادامه ، در طول 8 سال زمامداری احمدی نژاد که همان برنامه های امپریالیستی با شدت باز هم بیشتری پیش برده شد و به همین خاطر احمدی نژاد از "بانک جهانی" سر آخر ، تشویق نامه نیز گرفت، گروه جدیدی از ثروتمندان و غارتگران امثال بابک زنجانی ها و شهرام جزایری ها و ... به وجود آمدند؛ در حالی که گلوله نیروهای سرکوب، سینه مردم گرسنه و شورشی را می شکافت که با توجه به قطع سوبسیدها و بالا رفتن قیمت سوخت و به طور کلی در اعتراض به وضع موجود به خیابان آمده بودند، پورسانتاژهای دریافتی برای حراج منابع نفت و گاز کشور در بارگاه قدرت های امپریالیستی جیب گشاد کارگزاران رژیم را پر می کرد و میلیاردها دلار از درآمدهای نفتی بدون هیچ حسابرسی ای براحتی در کابینه دولت و وزارتخانه های نفت و ... "غیب" می شد. در این دوره سران دزد و فاسد جمهوری اسلامی و سرمایه داران رذل حاکم حتی از تشدید تحریم های امپریالیستی که اثرات خانمان براندازی بر زندگی توده های محروم گذارد نیز سود بردند و ثروت های میلیاردی انباشتند و گروهی از آنان بدلیل از دست دادن منافعشان، با وقاحت تمام در مخالفت با تلاش برای تخفیف و رفع تحریم ها هر آن چه در توان داشتند انجام دادند؛ با این بهانه که رفع تحریم ها به تجارت پر سود آن ها لطمه می زند و برای "رونق اقتصادی" زیان بار است!
با توجه به چنین حقایقی ست که می توان بروشنی دید که چگونه فساد و دزدی های فزاینده در جامعه کنونی ایران رابطه مستقیمی با ماهیت نظام اقتصادی - سیاسی حاکم بر کشور ما و روند پیشبرد برنامه ها و منافع امپریالیستی در ایران داشته و دارد. آش آن قدر شور شده که حتی خان هم فهمیده و به صدا درآمده است. چنان چه روزی نامه جیره خوار جمهوری اسلامی در واکنش به افشای فساد مالی عظیم در ترکیه که یک پای آن هم جمهوری اسلامی می باشد و منابع مالی آن از "بیت المال" تامین شده با اشاره به "سکوت" مقامات دزد و فاسد حاکم می نویسد که حفاظت از نظام جمهوری اسلامی از طریق عمل به وعده‌ها، پای‌بندی به قانون و برخورد قاطع با متخلفان امكان‌پذیر است و مسئولان این نظام باید درصورت كوتاهی از انجام این وظیفه از طغیان غیرقابل پیش‌بینی لشكر فقر بترسند.
چنین است که برغم تمامی ادعاهای مردم-فریب دولت های جمهوری اسلامی و دار و دسته های مختلف حکومتی که هر روز در به اصطلاح مخالفت با فساد و دزدی داد سخن می دهند و با درک "ترس" قابل فهم آن ها از "لشکر فقر" باید گفت که در چارچوب چنین نظام نکبت بار و استثمارگری و تا زمانی که رژیم وابسته جمهوری اسلامی در مسند قدرت است، هیچ راهی برای تخفیف و از بین بردن دزدی های دولتی وجود ندارد. برای از بین بردن دزدی و ارتشاء و ایجاد شرایطی که متضمن برافکندن فساد و دزدی باشد تنها اتکا باید بر همین "لشکر فقر" باشد که دیر یا زود رژیم جمهوری اسلامی را که حامی بزرگترین دزدان تاریخ معاصر مملکت ماست به زباله دان تاریخ خواهد انداخت
.